کد مطلب:320169 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:445

مباشرت بهاء الله در ترور شاه
در وقایع سالیان نخستین پیدایش بابیه غیر از بلوا و آشوب و جنگ در چند نقطه ی كشور توسط بابیان، اقدام برای ترور شاه نیز در كارنامه ی آنان آمده است. در شوال 1268 سوء قصد بابیان به جان ناصر الدین شاه با تیر اندازی دو تن از آنان پیش آمد ولی ناكام ماند و به دنبال آن دستگیری عوامل این سوء قصد توسط حكومت مركزی با جدیت پیگیری شد و تحقیقات حكومتی بر اساس قرائن و شواهد نشان داد كه میرزا حسینعلی نوری (بهاءالله) در طراحی و انجام این سوء قصد نقش محوری داشته لذا برای دستگیری او اقدام شد. اگر چه میرزا و منابع بهائی منكر شدند ولی قرائن بسیار موید این نقش بوده و منابع بابی از جمله عزیه خانم نوری خواهر میرزا در" تنبیه النائمین " این نسبت را تایید كرده اند. عزیه خانم به تفصیل چگونگی برنامه ریزی و انجام این سوءقصد را با ذكر مباشران و كارگزارانش بیان نموده و از ایده این ترور توسط برادر به خیال رسیدن به حكومت - و بعد انتخاب مجری و سپس در اختیار گذاشتن لوازم برای مجری پرده بر می دارد:میرزا ابتدا كریم خان مافی از بابیان مشهور را انتخاب نموده، پنجاه تومان نقد و اسب و شمشیر به همراه پیشد و خود در اختیار او گذاشته مامور انجام این كار می نماید و ظاهراً وعده ی صدارت و سپهسالاری هم به او میدهد... اما او پول و اسب را گرفته و به اسلامبول می گریزد! سپس میرزا، جوان بابی پر شوری به نام محمد صادق تبریزی را به این كار می گمارد و به قول عزیه به قربانگاه می فرستد. پس از عدم توفیق میرزا در نقشه ی ترور حدود هشتاد تن از بابیه كشته و كثیری بی خانمان و فراری می گردند و بعد هم جناب بها منكر اصل كار توسط خود می شود.

عزیه در نتیجه گیری از این موضوع خطاب به عبدالبها می گوید: "این اول بذر نفاق و فتنه بود كه جناب ابوی كاشتند و پس از اشتعال نائره فساد، حاشا كرده به گردن دیگران گذاشتند!!…"

صفحات 6 و 7 كتاب تنبیه النائمین را ورق می زنیم:" بعد از مراجعت از بدشت و ختم جنگ قلعه شیخ طبرسی همواره شبانه روز به معاشرت بزرگان دین و اصحاب عرفان و یقین اوقات را مصروف داشته و همیشه بذر خیال ریاست و هوای سلطنت در اراضی دماغ و دل میكاشتند از همان وقت ایشان را سودای جهان گیری در دل و هوای گردون سریری در سر بود گمانش اگر به شاه ایران زیانی رساند زمانه او را بسریر سلطنت می نشاند غافل از اینكه رشته امور در دست قادری است كه در آب خاصیت آذر دهد و بر سر شبانی تاج قیصر نهد یوسف را از قعر چاه بعز و جاه رساند و بر سریر سلطنت و شاهی نشاند. تؤتی الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء تعز من تشاء و تذل من تشاء بیدك الخیر انك علی كل شیءٍ قدیر مدتها این خیال خام را در تنور خاطر می پخت ولی به هیچ وسیله راه بمقصود نمیبرد هر قدر بعضی از درست بینان با كفایت و مآل اندیشان با هوش و درایت كه از این خیال خام آگاهی داشتند ایشان را از مبادرت به این امر خطیر ممانعت می نمودند بجائی نمی رسیدند و فایده و ثمری نمی بخشید تا اینكه بعد از چندی كریمخان مافی را كه از زمره اصحاب و ثمره احباب بود خواستند و این مطلب را با او در میان آورده و او را تشویق بلیغ و تأكیدی أكید در انجام این مرام نموده پنجاه تومان نقد و اسب و شمشیر و پیشدو خود را به خان مافی داده و او را برای انجام آن كار نافرجام مأمور نمودند و لابداً در سر وعده ی صدرات و سپهسالاری نیز به او داده و شاید در صورت قبول و تمكین ننمودن او را هم تهدید به قتل و هلاك كرده هر چه بوده آن شخص هم یا از خوف جان و یا به طمع مال و منصب آن نقدینه و اسب و شمشیر را بر گرفته و خفیاً به جانب اسلامبول عزیمت نموده پس از چند روزی معلوم شد كه آن پهلوان مافی خود را از مصاف معاف داشته و لوای هزیمت افراشته است چون جناب میرزا دیدند به آن مقصودی كه مایل بودند نایل نشدند خواستند در اجرای خیال خود تجدید وسایل نمایند محمد صادق تبریزی را كه از مؤمنین بیان بود و صاحب صدق و ایقان مدتها در خدمت جناب عظیم تربیت یافته بقدر لمحه از دایره خدمت سر بر نتافته جانی برای قربانی در كف داشت و گوهر غلطانی برای نثار راه دوست در صدف هماره مكنون خاطرش این بود برای جانان جان نثار كند و در راه دوست آنچه دارد ایثار نماید بالجمله آن جوان با ایقان را بخدعه و فریب خاص خواسته محفلی در اجرای خیال خود آراستند و او را در این مطلب تحریص و تحریض بلیغ نموده باین عنوان كه حضرت ثمره ارواحنا فداه در اجرای این قضیه مایل و مقرند و در انجام این مرام همراه و مصر و حال آنكه كذب محض و افترای صرف بوده است بلكه بعد از اطلاع منع صریح فرمودند و جناب میرزا نپذیرفتند بالجمله او نیز كمر جلادت بسته و بریكران عزم نشسته كه گوی سبقت از میدان همگنان رباید و خود را مقبول حق و خلق نماید زیر همین قبه و این بارگاه بالجمله آن بیچاره صادق را بسوی قربانگاه فرستاد و شد آنچه شد كه قلم از ذكر آن عاجز است اگر ندیده اید البته شنیده اید كه آن فتنه دهماء صیلم بزرگ و آن غوغای عظمای ظلمای سترگ بر سر اهل بیان چه آورد و چه سوزنده آتش شعله وری افروخت هر كه منتسب به این اسم بود از عالی و دانی و وضیع و شریف و عالم و جاهل سراسر همه سوخت بس بزرگوارانی كه ناهی این فساد و ماحی این خصومت و عناد بودند به خاك مذلت افتاده چه بسیار پیشوایانی كه ادلاء دین و اركان یقین بودند از عرض و جان و مال و عیال آنچه داشتند در سر این كار دادند چون جناب عظیم و جناب خال و میرزا قربانعلی و سلیمان خان و سلیمان قلی و امثال ذلك قریب هشتاد نفر بدرجه شهادت فایز شدند كما فی الحدیث كلهم یصلحون للخلافة زبانه آتش و شعله نیران این فتنه دهماء صماء بكماء به تمام بلاد ایران رسید چقدرها نفوس طیبه بقتل و اموال كثیره به نهب و تاراج رفت و چه بسیار خانه ها خراب شد این اول بذر نفاق و فتنه بود كه جناب ابوی كاشتند پس از اشتعال نائره فساد حاشا كرده و بگردن دیگران گذاشتند بالجمله در آن تراكم افواج ظلم وعدوان بعضی از رؤسای سلاسل گرفتار اغلال و سلاسل گردیدند و در آن تلاطم امواج دریای فتنه بی پایان چه بسیاری سرهای سران بروی خاك، خاك خواری و ذلت افتاده و بسا پاهای لطیف ظریف خوبان از زحمت پیاده روی پر آبله گردیده و چه اطفال خردسال در اسیری ازقافله وامانده و در بیابان بی آب و نان هلاك شدند از جمله اشخاصی را كه در این موقع برای حبس ابدی به انبار دولتی بردند یكی جناب ابوی بودند پس از چندی وقوف و مكث در محبس با جمعی از نفوس محترمه كه در میان طائفه بر همه برتری و فزونی داشته قدم همت در میدان شفاعت گذاشته و باب ضراعت گشوده برای خلاصی ایشان اصرار بی شمار نمودند بالاخره از كثرت بذل مال و تصدیع نساء و رجال میرزا آقا خان صدر اعظم را به عجز و ستوه درآورده حكم خلاصی ایشان را گرفته به شرطی كه من بعد از این حركات و تحریكات غیر مرضی منهی و از مملكت ایران منفی باشد این بود كه پس از خلاصی حبس به جانب بغداد روانه شدند. "